مولفه‌های هویت در آثار رابرت گابر – قسمت سوم – نظریه‌های هویت

نظریه‌های هویت

درباره هویت از منظرهای مختلف همانند نظریه‌های مدرن، نظریه‌های روانشناسان اجتماعی و… وجود دارد، که به علت فراوانی و گستردگی مطالب در این پژوهش نمی‌گنجد و نیاز به دقت و زمان بیشتری است، اما در ادامه به بررسی اجمالی برخی از این نظریه‌ها پرداخته خواهد شد.

نظریه چنتال موفی[1] درباره هویت

وی هویت را محصول فرایندی از چند‌‌ رگه شدن[2]، سیال شدن و سیار گشتن[3] می‌داند. همان گونه که قبایل و ایلات می‌کوچند و هویت‌شان با سرزمین محل سکونت (موقت) آنها معین و تعریف نمی‌شود. انسان‌ها نیز با گرفتن تأثیرات و رنگ‌ها از فضای مادی و معنوی اطرافشان، از هویتی به هویت دیگر ره می‌سپارند و آرامش‌شان در عدم آنهاست. از این گذشته، هویت موجود و بالفعل نیز به شکل‌ دقیق، معین و قطعی و با وضوح قابل تعریف و تحدید[4] نیست (قاسمی،261:1383).

نظریه‌های هویت در فضای پست مدرن

قبل از پرداختن به ارتباط هویت با پست مدرن، لازم به تعاریف برخی واژگان است:

تعریف مدرنیسم[5]: به طور اعم اصطلاحی است که به روش و بیانی که ریشه روزگار نو باشد، اطلاق می‌شود. در هنرها و ادبیات، به معنای گسستن خودآگاهانه از گذشته و جستجوی قالب‌های جدید برای بیان است. در هنر، در روند نفی ارزش‌های سنتی، تغییری اساسی در پایگاه اجتماعی هنرمند و کارکرد هنر پدید می‌آید (پاکباز، 526:1389).

تعریف پست‌مدرنیسم[6]: اصطلاحی است برای توصیف گرایش‌های پس از دهه 1960 در عرصه‌های معماری، هنر، ادبیات و فلسفه. برخلاف مدرنیسم، بازگشت مستقیم و صریح به تاریخ و سنت را جایز می‌شمارد. پنج خصلت عام آن: کثرت‌گرایی، التقاط‌گرایی، خودآگاهی، متن‌گرایی و فردگرایی است. اغلب هنرمندان این دوران مواد، اسلوب‌ها و روش‌های غیرمتجانس در آثارشان به کار می‌رود (همان:127).

در نظریه پست‌مدرنیستیِ جامعه‌شناسان، طرفداران مدعی‌اند که متفکران کلاسیک از این ایده الهام گرفته بودند که تاریخ شکل و شمایلی دارد، یعنی رو به مقصدی دارد و اکنون این ایده از اعتبار افتاده است. دیگر هیچ روایت اعظم یا برداشت‌های سراسری و جامعی درباره تاریخ وجود ندارد که معنا و مفهومی داشته باشد، در عوض دنیایی است تحت سیطره رسانه‌های نوین که ما را از گذشته‌مان بیرون می‌آورند. تصاویر از طریق فیلم‌ها و ویدیوها و پایگاه‌های اینترنتی بی‌شماری گرد جهان به گردش در می‌آیند. ما در معرض اندیشه‌ها و ارزش‌های بسیاری که به تاریخ محل زندگی‌مان یا حتی تاریخچه‌های زندگی شخصی ما هیچ ربطی ندارد، قرار می‌گیریم. در جریان این فرایند هویت ما، درک ما از خویشتن نیز در حال دگرگون شدن است (گیدنز،973:1386).

داگلاس کِلنِر[7]در مقاله ای، گذر به هویت پست‌مدرن را در سه مرحله بیان می‌کند: 1ـ هویت پیش‌مدرن: در اینگونه جوامع، هویت فردی، اغلب ثابت و کمتر تردیدهای فردی در هویت که همواره اجتماعی بوده است، دخالت داشته و در چارچوب معینِ سیستم خویشاوندی بوده است. 2ـ هویت مدرن: هویت فرد بر شالوده رابطه با دیگران است، اما به اندازه گذشته در یک چارچوبِ تعیین شده از قبل نبوده و با نقش‌های متفاوت و مفصل خود در جامعه، این امکان را پیدا کرد که هویت خود را برگزیند و با سوالاتی از قبیل «واقعا که هست» یا «چه کسی می‌تواند باشد» مواجه شد و معنی هویت را در رابطه با اجتماع جستجو کرد. 3ـ هویت پست‌مدرن: در این فضا که بسیار پیچیده‌تر و پرشتاب‌تر از مدرنیته شد، انسان باید به ‌سرعت از نقشی به نقش دیگر در آید. پس برخورداری از یک هویتِ به نسبت ثابت، امکان ندارد. تعریف هویت امروزه به ‌شدت چندگانه و پاره‌پاره است و در پیوند تنگاتنگ با نقش‌بازی‌کردن‌ها در جامعه است.[8]

پس با توجه به گفته‌های بالا، شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که در اوضاع و شرایط جهانی‌شدن، مردم  به سمت فردگرایی نوینی هستند که ناچارند خویشتن خویش را فعالانه بسازند و هویت‌های خویش را بنا کنند. آن چه در گذر‌ زمان‌ دستخوش تـغییر‌ و تـحول‌ هویتی شده، نه مقوله و پدیده‌ای به نام«هویت»؛ بلکه‌ رویکردها‌ و نگرش‌های تعریف شده‌ی آن بوده اسـت. در جـوامع سـنتی، درک عمومی از‌ عالم، به‌ مثابه‌ی یک نظم کیهانی ـ که ریشه در اقتدار‌ مطلق خداوند دارد ـ باعث می‌شد‌ تا‌ جوامع یکپارچـگی خـود را‌ حـفظ‌ کنند. خصلت بشر در این جهان مقدس عبارت بود از گردن‌نهادن بر موهبت‌های اجتماعی‌ و طـبیعی. از هـمین‌رو، طبیعت چیزی بود‌ غیر‌ قابل‌ تعبیر و حاوی شرایط‌ روزمره. هویت‌ افراد نیز عمدتاً با‌ نقش‌ اجتماعی آنها یکسان بود. گزاره‌ی «من فکر می‌کنم، پس هستم» دکارت، نویدبخش آغاز عصری جدید در‌ تاریخ‌ آدمـی بـود، پس سبب شد هویت تنها به آن مفهومی اشاره کند که در رابطه با اجتماع و در پیوند با فرهنگ، اجتماع، زبان، مذهب و …است. پس هرگز نمی‌تواند به شکل انتزاعی مورد مطالعه قرار بگیرد، بلکه باید با زمان و فضا در ارتباط باشد.

هویت و هنر

هنر به عنوان یک پدیده‌ی فرهنگی هویت خاص خود را دارد. این هویت نه در مفهوم کلی «هنر» که در آثار هنری است. اثر هنری یک مصنوع[9]است و دارای هویتی مرکب و در هم تنیده است که نه به هویت یک چیز می‌ماند و نه به هویت یک انسان؛ در آن هویت مصالح، موضوع و هویت شخص هنرمند به نسبت‌های متفاوت و متغیر مشارکت دارند و هویتی به‌بار می‌آورند که نه تنها زاییده ‌تعامل این سه عمل است، بلکه این تعامل شرط بقای زنده‌‌ی اثر هنری است. هویت اثر هنری متحول‌ترین و پویاترین هویت‌هاست. صفت مشخصه‌ی هنر، به مثابه‌ یک رسانه‌ی فرهنگی، آن است که بازتاب‌دهنده‌ی هویت چیزها و هویت انسان در آثار خود است. از یک لحاظ رساترین رسانه‌ای است که هویت‌ها در آن از صافی هویت چیزها و هنرمند می‌گذرند و تجلی هنری می‌یابند. بخشی از خودویژگی اثر هنری و زمینه‌های زیباشناختی آن در گرو تناسب و هارمونی این هویت‌های متکثرِ مندرج در اثر هنری است. این تکثر و تجمع عناصر هویتی در اثر هنری به آن خصلت کلی می‌دهد، اثر را فراگیر می‌کند.

علاوه براین یک عامل دیگر نیز در کلیت‌بخشی به هویت انسان در اثر هنری نقش دارد و آن این واقعیت است که انسان به عنوان موجود اجتماعی دارای هویتی خصلتاً متکثر است: هویت شخصی، اجتماعی، مدنی، شهروندی، سیاسی، ملی، نژادی و نظایر آن. از آنجا که هنر عزم تصویر انسان را در کلیت وی دارد، طبیعی است که هویت چندگانه‌ی او مورد توجه هنرمند باشد. آنچه در این رهگذر مورد توجه هنر و هنرمند است، اجماع این هویت چندگانه است.یعنی هویتی جامع که از تعامل متقابل اجتماعی افراد که هر یک صاحب هویت شخصی حاصل در اثر هنری می‌شود و به او تعیین رفتاری می‌بخشد و شخصیت او را منسجم می‌کند. هنر مجموع هویت آدمی را کشف می‌کند و به آن شفافیت بیرونی می‌دهد، عناصر هویت پراکنده را در انسجام و همبستگی‌شان تصویر می‌کند. هنر، ابهام‌ها و زیر و بم‌های هویت را از فراموشی یا نهفتگی سالیان بیرون می‌آورد، از آنها رمززدایی می‌کند، ضمن آنکه به آنها رموز هنری می‌بخشد (عبادیان،11:1383).

در هنر مسئله‌ی هویت با مناسبت بین تجربه‌ی شخصی و ارزش‌های اجتماعی، مدنی، گزینش‌ها و ارزش‌های ذهنی از یک‌سو، موقعیت‌[10]ها، جایگاه طبیعی و اجتماعی از سوی دیگر با آرمان[11]‌مندی انسان ارتباط دارد. هویت برای انسان یک پدیده‌ی ذاتی و موجودی است و نتیجه‌ی تعامل فرد و طبیعت، آگاهی و هستی عینی و اجتماعی است. هنر آن را بازآفرینی هنری می‌کند، آینه‌ی انتقادی آن است؛ انسان هویت خود را در دیگری، در گروه و در دیگر چیزها به جای می‌آورد، هنر آن را برای خود می‌کند.انسان در اثر هنری تصدیق هویت می‌یابد و اثبات می‌شود. هویت یک امر طبیعی، تاریخی و اجتماعی است؛ در تلازم[12] و حرکت، فروکاهی و تحول و بازیافته شدن است، هنر به آن ثبات، فعلیت و پایانی می‌دهد (همان:12).


[1] Chantal Mouffe, Political philosophy,1943,Belgium.

[2] hybridization

[3] nomadic

4 برای چیزی حد و مرز تعیین کردن

[5] Modernism:نوگرایی

[6] Post-modernism:پسانوگرایی

[7] Douglas Kellner

[8] خلاصه‌ای است از قره‌باغی،26:1379

[9] دست‌ساخته

[10] Role نقش

[11] Ideal آینده، کمال مطلوب

[12] Correlation همراه بودن، به یکدیگر وابسته بودن

ـ قاسمی، محمد علی(1383)،  هویت در فضای پست مدرن؛ بررسی آرای چنتال موفی در باب هویت، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 24، صفحات 255 تا 274.

ـ پاکباز، رویین (1389)، دایره‌المعارف هنر: ‌نقاشی‌و‌مجسمه‌سازی‌وگرافیک، تهران: فرهنگ معاصر.

ـ گیدنز، آنتونی (1386)، جامعه‌شناسی، حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.

ـ عبادیان، محمود (1383)، پدیدارشناسی هنر و جهانی شدن: هویت در مناسبت با هنر، مجله زیباشناخت، شماره 11، صفحات 7 تا 12.