کاتچینسکی حق دارد وقتی می گوید این جنگ خیلی هم بد نیست به شرطی که بگذارند کمی بیشتر بخوابیم.
خیلی عجیب است که اغلب بدبختی های جهان زیر سر آدم های کوتاه قد است.
اما در مواجهه با نخستین مرگ این اعتقاد در هم شکست. مجبور بودیم درک کنیم که نسل ما قابل اعتمادتر از نسل آنهاست. آنها فقط در سفسطه و توجیه امور و زیرکی بر ما برتری داشتند. نخستین بمباران، دنیایی که آنها به ما آموخته بودند، تکه پاره کرد و به ما نشان داد در اشتباهیم.
تمام ملاحظات دیگر در ما مرده اند. فقط حقایق اند که واقعیت دارند. چکمه خوب چیز نایابی است.
طی دو هفته در ارتش به ما آموزش دادند و این زمان بیشتر از ده سال دوران تحصیل بر ما اثر گذاشت. یاد گرفتیم که دکمه های فلزی براق ارزش بیشتری از چهار جلد آثار شوپنهاور دارد. نخست حیرت کردیم. بعد خشم، وجودمان را گرفت و دست آخر بی قید شدیم. دریافتیم آنچه اهمیت دارد نه اندیشه بلکه واکس پوتین هاست. نه ذکاوت بلکه نظم است و نه آزادی بلکه تمرین نظامی است.
بگذار با آن کلمات جویده اش برود به جهنم. انسان در رویای معجزه ای است و وقتی بر میخیزد دستهایش خالی است.
ما در خانواده مان عادت نداریم احساساتمان را زیاد بروز دهیم. فقرایی که رنج می کشند و نگرانی های زیادی دارند چنین اند.
کات می گوید: درست نمی دانم او در دوران سلطنتش تا به حال جنگ نکرده بود. هر امپراطوری بزرگی حداقل به یک جنگ نیاز دارد وگرنه مشهور نمی شود. به کتابهای درسی ات نگاه کن!؟