مولفه‌های هویت در آثار رابرت گابر- قسمت ششم و پایانی

هویت و آثار رابرت گابر

با توجه به زندگی و آثار رابرت، می‌توان اینگونه برداشت کرد که محیط‌های فرهنگی که ما در آنها به دنیا می‌آییم و به بلوغ می‌رسیم بر رفتار و اعمال ما تاثیر می‌گذارند، اما این بدان معنا نیست که انسان‌ها فاقد فردیت یا اراده آزاد هستند. شاید چنین به‌نظر برسد که ما در قالب‌هایی که جامعه برایمان تدارک دیده است ریخته می‎شویم. آنچه می‌توان به عنوان هویت در آثار رابرت گابر اشاره کرد، منطبق بر تعاریف هویت از دیدگاه روانشناسی وجامعه‌شناسی است. به نظر می‌رسد وی سعی نموده تا با آنچه از نظر فرهنگی، مذهبی و سیاسی در دوران زندگی‌اش و به خصوص کودکی روزگار گذرانده، همگی را در آثارش به عرصه نمایش گذاشته است.

گابر نیز یک هنرمند امریکایی است از سنت والت ویتمن[1] که در مقدمه‌ی 1855 برگ های علف[2] یاد آور می‌شود «درباره‌ی هر آنچه که در مدارس و کلیساها به شما گوش زد شدند دوباره بیاندیشید و از هرآنچه که روح شما را می‌آزارد دوری کنید.» گابر از آن زمان به بعد دنبال آن چیزی را می‌گیرد که روح او می‌خواهد. برای جامعه جریان اصلی این رویکردها عادی بنظر می‌رسد گرچه از نظر خیلی ها بد و کاملا گمراه کننده هستند. (الس،14:2014)

 

با بررسی هویت در آثار رابرت گابر می‌توان شاهد شخصیت‌پردازی دوران کودکی باشیم که اختصاص به زمان گذشته دارد. استفاده از سینک نصب بوده در خانه دوران کودکی، ورود پاهایی از بازگویی خاطرات نه چندان شیرین مادر، تختخواب دوران کودکی که تا پنج سالگی کنار اتاق والدین بوده یا تختخواب پدربزرگ که در چهارسالگی گابر به علت خونریزی مغزی تا لحظه مرگ در وسط خانه بوده (الس،96:2014)، همسایگی کشیش و ورود مذهب در زندگی و نیز همجنس‌خواهی وی و سوالات و ابهامات و رفتار متقابل اطرافیان که همگی به نوعی با تعریف هویت هماهنگی دارند، سبب شده تا وی آثاری این چنین پر ابهام در عین حال ساده خلق کند؛ نظیر نیم‌تنه‌ای نیمه مرد و نیمه زن و بسیاری دیگر.

پس از بررسی و مطالعه پژوهش می‌توان اینگونه نتیجه گیری نمود که پرسش از ذات و ماهیت انسان، گوهر اصلی انـدیشه و تـفکر انسان در طول حیات روانی، فکری و تمدنی وی بوده است. در‌ جوامع پیشامدرن، هویت انسان محصول یک نظام مقتدر و از پیش تعیین شـده‌ی بـاورهای دینی و آیینی و اسطوره‌ای‌ بوده است. شخص به عنوان عضو یک قبیله، در‌ یـک مـوقعیت اجتماعی و فرهنگی کاملا مشخص و تثبیت شده‌ای به‌دنیا می‌آمد و به ندرت می‌توانست از سـرنوشت مـحتوم خـود؛ یعنی، از جایگاه از پیش تعیین شده‌اش بگریزد و برای خود جایی تازه‌ دست‌ و پا کند. اما در دوران جدید که ویژگی شاخص آن تحولات دائمی‌ و نوخواهی‌ و نفی مدام و هجوم به قلمروهای ناشناخته بـود، لذا انسان مدرن  نمی‌توانست هویت خود را همان هویت گذشته بپندارد و معنی هویت با آنچه تحت عنوان‌هایی چون اصالت و ریشه دار بودن و … بود، متفاوت شده است. اکنون آدمی می‌داند انسان‌ها، چه مرد چه زن، با هویت معین زاده نمی‌شوند. در فرایند زندگی هویت خود را می‌سازند. و آن را روایت می‌کنند. می‌توان اینگونه گفت که ساختار اجتماع، هویت آنان را شکل می‌دهد. این ساختار در واقع برآمده از محدودیت و فشارهایی است که به اشکال گوناگون در رفتار دیگران دیده می‌شود و ممکن است شکلی فرهنگی،مادی و … داشته باشد.

هنرمندی که در آثارش سعی در بازنمایی هویت خویشتن دارد نیز ازاین قاعده مستثنا نیست. با نگاه به آثار رابرت گابر؛ هنرمند مورد بحث در این پژوهش، شاید بتوان اینگونه نتیجه گرفت که در این آثار به تعریف هویت از منظر روانشناسی می‌توان دست یافت که در واقع همان شخصیت هنرمند است و در این آثار به خوبی حالات و درونیات و جنبه‌های روانی و فشارهایی که از طرف جامعه آن دوران و حتی امروزه بر وی وارد شده است و در مجموع تمامی دستاوردهای روحی و روانی و مذهبی و اجتماعی که تماما از تعاریف هویت هستند، به نمایش گذاشته شده است.


[1] Walt Whitman(1819-1892)

[2] Leaves of Grass نام کتاب والت ویتمن

– Als, Hilton, Robert  Gober, Claudia Carson, and Paulina Pobocha. Robert Gober: The Heart Is Not a Metaphor. Edited by Ann Temkin. New York: The Museum of Modern Art, 2014.